وصیت به پسرم

سلام عزیز دلم نمیدونم کی بزرگ میشی و وبلاگ منو میخونی ولی میخوام از تجاربم بهت بگم

وصیت به پسرم

سلام عزیز دلم نمیدونم کی بزرگ میشی و وبلاگ منو میخونی ولی میخوام از تجاربم بهت بگم

روز کارگر دیگه پول نداشتم ولی براش کیک پراشگی چند تا بادکنک گرفتم تزیین کردم خونه

بهش نگفته بودم

تا اومد دست جیغ هورا

اصلا کپ کرد 

میدیدم چی لازم داره

پول عیدی جمع میکردم براش چیز میز میخریدم

یه روز روز همسر

یه روز روز دوست

یه روز روز پدر

هیچ وقت بهش نگفتم پول بده یه بار دعوا کردیم گفتم من هیچ پولی ندارم اونم 50 تومن میداد

منمجمع میکردم از داداشامم یه چیزی میگرفتم برای داداشمم کار میکردم خرج دانشگام در میمد میرفتم درس میخوندم

ولی تند تند لباسامو نمیشستم تا کهنه نشه زیر بغلاشو میشستم

دانشگاه هم میرفتم حجاب کامل با حجاب کامل چادر میرفت پا تخته فرمول حل میکردم

من قهر بودم با مادر شوهرم حسنم خونه بابام نمیمد انگار شیر اینم خشک شده بود

 ما هم سه تا تولد برای پسرم گرفتیم 

حتی موهامم خودم کوتاه میکردم

اون دفعه اخری که اومدم خونه بابام حسن لباسامو نداده بود لباس همسایه هارو میپوشیدم لباس کهنه هارو میوردن مامانم میداد به مستحق من میپوشیدم.داداشام اینو دیدن انقدر وقیح شدن لباس برای محمد حسین کهنه اوردن عباس اورد گفت برای محمد حسین


خدایا خدایا خدایا میدونم از رو حماقت این کار کرد من رو بچم حساسم

اخه داداش یه دست لباس نو نبود بیاری تو تو شرکت نفت کار میکنی

اشکال نداره 

مامانم بهش گفت چرا کهنه چرا گفتی برای محمد حسین تا الان قهر فوقش زنگ میزنه

4/5 قرص قلب تازه میگفت هیچ کی تو اینجا بیشتر از من به فکر تو نیست لیتیمت کمه حالا من گچ اب دهنم جاری


داداش میشه به فکر من نباشی ازت خواهش میکنم اگر میهوای اینجوری باشی لطفا نباش

اخه چرا داداش

اشکال نداره برو از مامان حلال بودیت بگیرچون مامان و بابا خیلی حرص خوردن


بچه ها من فهمیدم لازم نیست کشف کنم همین زندگی روتینمو بگم شماها بهم نوبل میدید خخخخ

 پدر هفت جد ابادمو دراردید بعد میگید این امام زادست

نه من نیستم شماها خیلی ج.......

حافظ میگه مستحق بودم اینها به زکاتم دادن حالا حرف بین منو خداست

من اینجوری نمیشدم عجیب بود



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد