میرفتم قم یا مشهد دورم پر پلیس میگفتم وای اینا مواظب منم نگو اینا میترسیدن از حرف زدن من
خاک تو سرتون بیا بیا پلیس گوشت سگ بندازم جلوت
یه بار یکیشون رد شد از جلو من من داشتم گریه میکردم
گفت چیزی نیست فقط داره گریه میکنه