پسر عمم شهید شد
اسمش حسن بود
مامانم میگه آخرین روز اومد خونمون بچه ها از سر کولش بالا میرفت
گفت زندایی دارم میرم حلالم کن
مامانم اون موقع من بدنیا نیامده بودم گفت حیف که دختر ندارم والا بهت میدادم نمیزاشتم بری
الان چطوری بهت بگم نرو
رفت جبه صدا اومد که جنگ تموم شد همه دارن برمیگردن مجاهدین خلق حمله میکنند .حسن منم شهید میشه
سه روز بدنش زیر آفتاب میمونه تا جمعش کنند یه طرف بدنش کاملا سوخته
جسد حسنمو سوخته میارن پسر ۱۸ساله
وقتی گفتن خواستگارت اسمش حسن گفتم این مثل حسن منه حتمی
از عرب خوردیم
از ایرانی خوردیم
از آمریکایی خوردیم
از اسراییلی خوردیم
بسه دیگه
بسه
شماها
شما سران کشورها مریضید که همه رو به جون هم میندازید