یه بار به مامانم گفتم حسن رفت زن گرفت رو من گفت بره عن بگیره تو خوب باش تو خانوم باش
یعنی زن دوم عن میدونست
یبار بعد از اینکه بابام خیانت کرده بود دیدم باز تو تاریکی نشسته موهاش سفید اصلاح نکرده گفتم بابا اذیتت کرده مادر ؟
ببین من مطلقم ولی به خودم میرسم
موهاشو کوتاه کردم رنگ زدم اصلاحش کردم آرایش کرد
چقدر خوشحال شد
گفتم تو که آنقدر شوری نبودی.بود.بود خیلیم بود همش آرایش جلو بابام داشت
مامان بابام نابینا بود
مامان کوشی کجا رفتی زهراتو تنها گذاشتی
آقای محترم تو که دلت میسوزه اشک تمساح میریزی اون خانوم به آقای مجرد معرفی کن یه پولم بده بهشون