وصیت به پسرم

سلام عزیز دلم نمیدونم کی بزرگ میشی و وبلاگ منو میخونی ولی میخوام از تجاربم بهت بگم

وصیت به پسرم

سلام عزیز دلم نمیدونم کی بزرگ میشی و وبلاگ منو میخونی ولی میخوام از تجاربم بهت بگم

میدونی امام زمان چی گفت 

گفتند به هم گیر ندید حتی سیگار ولی تریاک ممنوع کردند گفتند این مال قدیمه 

فقط اسلام 

خیلی حرف زدیم

سر پیدا نباشه حتی کلاه شال این حجابه گردن نباید معلوم شه 

گفتند مردم تا صبح دوست دارن تو خیابون بچرخن اشکال نداره حتی یک زن تنها 


همش به من میگفتند گیر نده به مردم 

فقط اسلام همونایی که گفتند 

کسی نخواد بره دکتر بمیره حتی اشکال نداره

کسی روزه بگیره حتی بمیره اشکال نداره 

من نمیدونستم ایشون اقان یه حرفی زدن سوال پرسیدن من سوختم حتی از سوالش یک سیلی خوابوندم تو گوشش چون دوبار گفتند دو تا سیلی محکم زدم

وقتی داشتیم راه میرفتیم چشاش پر از اشک شدو از من تشکر کردن بابت اون دو تاسیلی


کلا نظرشون این بود گیر ندید به هم فقط اسلام 

و نظرشون این بود خانوم هم میتونه طلاق بگیره حتی با تمام سکه اش 


کلا نظرشون این بود اگر طلاق خواستی طلاقت ندادن خودت میتونی طلاق بگیری حتی صیغه طلاق جاری کنی ولی عده باید نگه داری عده طلاق

دارم میرم قم پاشین بیایید با ماشینای قشنگتون

من قبل طلاق خواب دیدم بیوشم ولی حس میکنم یخوره شام باز بود عباس و محمد دیدم که..... 

بچه ها نخبه هاتون یا توی تیمارستانن یا توی زندان ها 

مریم کلاته

پانی

و سمانه عبداللهی بود 

سمانه رو صورتشو اسید پاشیده بودند

کیروشم بود

کیروش بدبخت دیگه چی کار دارین

یادمه میومد دویدن من با چادر نگاه میکرد 


الهی بمیرم برای همتون