وصیت به پسرم

سلام عزیز دلم نمیدونم کی بزرگ میشی و وبلاگ منو میخونی ولی میخوام از تجاربم بهت بگم

وصیت به پسرم

سلام عزیز دلم نمیدونم کی بزرگ میشی و وبلاگ منو میخونی ولی میخوام از تجاربم بهت بگم

اقا سید هی میگفت به ngoها 500 میلیون اون موقع وام میدن

میگفت اول که باید صرف فرهنگ بشه من فعلا نمیگیرم 

توی صدا سیما کار میکرد

چقدر دوسش داشتن

سید حسین لاجوردی 

یه بار حتی به اقای حیاتی یه چیزی گفته بود 

بعدش گفت از صدا سیما خوشم نمیاد فقط میرفت بهشون سر میزد 

اومد توی زمینه فرهنگ 

چقدر کلیپ درست میکردند 

خیلی به استاد شاگردی درست اعتقاد داشت 

از سیبیل زدن متنفر بود ولی میزد

میگفت استادم گفته بزن

استادشم میخواست بهش بگه هر چی جز دین هست بریز دور 

چقدر مصخرش میکردن بخاطره سیبیلش 

همش دست پدر مادرشو میبوسید جز اقاجون چیزی به پدرشون نمیگفت 

هیچ وقت ندیدم سر پدر مادرشون داد بزنن

ایشون پسر عمه من بودن 

مثلا بچه ها مریض بودن میگفت این چیزا چیه بیا هیات خوب شو 

مثلا یادمه دختره هی فکر میکرد یکی پشت سرش هست همش جیغ میزد دکترا جوابش کرده بودند بهش گفته بودند اسکیزو سنگین

گفت همه قرصارو ول کن پاشو بیا هیات 

چیزی جز دین نبود 

اون موقع من سوم راهنمایی بودم نشد بگم چجوری درمانش کردی بی انصاف بدون قرص

به اونم برنامه داده بود قرانی 

خیلی از ما قایم میکردکاراشو شاید با خودش میگفت اگر منو گرفتن اینارو نگیرن دیگه 

دختره خوب شد رفت دانشگاه ازدواج کرد حتی بچه دار هم شد 



شما همون اردوتون برید کیف کنید حالتون عوض میشه اصلا به این چیزا انشالله نمیرسید 



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد