-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 آبان 1402 14:51
یکدفعه فقط یکدفعه دیدم پیتزا گرونه گفتم آقا خوب قاچ قاچش کن برم بیرون به مردم تعارف کردم همه و داشتن و چه به به چه چیهی کردن گفتم خدایا اینجا کجاست نگو مردم مه اینکه دوست نداشته باشن پول ندارن بخرم یه خانمه نمیدونم حامله بود چنان این قاچ پیتزا و برداشت و به به کرد من فقط مات مبهوت یدعه هم یه مرغ سوخاری خریدم دیدم یه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 آبان 1402 14:38
چادر گرونه مردم هنوز کار ندارن گرسنن نون خالی با سیب زمینی میخورن باید اول کار دستشون بیاد ببخشید چادر پخش نمیکنم پول دستم بیاد فقط چادر مامان مامان خوشحال شدی؟ از من راضی شدی؟ برای بشراهات چادر میارم هدیه است خاله باهره خوشحال شدی؟
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 آبان 1402 14:22
خواهر گلم اینا بهاییند روسری که تو رو سرت نمیزاری آرزوی خیلیاست که روسرشون بزارن مخصوصا نوشوخالم چادر سبزه دختر مرده محل رو رو سرش میزاشت همیشه هم روضه میرفت تو همون ۱۲سالگی این اخرا مامانم خیلی غصه میخورد میگفت چرا برای خواهرم چادر نخریدم آخه پدربزرگم اجازه نمیداد میگفت دختر آخوند باید برابر قشر مستضعف باشه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 آبان 1402 13:52
عمار هر چند وقت یکبار چند تا مقنعه چونه دار بلند میخری میری جلو حرم بی بی معصومه پخش میکنی
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 آبان 1402 13:48
پول منو عمار میدی دست علی و بقیه داداشا داداشام میرن میبینند رو کره زمین چه شغل هایی هست در میارن اونایی که به نفع مرد و با وضع اقتصادی و خود طرف میتونه پولو به دلار از عمار میگیرند کار درست میکنند حالا بیمارستان میخوای بسازی ساختمون میخوای بسازی نه اندازه برج خونه های ۴طبقه حقوق خودشونو کارمنداشونو برمیدارن بقیشم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 آبان 1402 09:25
ما گریمون جدا خنده مون جدا کارمونم جدا تحصیلمونم جدا بچه داریمونم جدا این روزای آخری چقدر مامانم کتاب مذهبی میخوند هی گفتم هر روز نماز شب نخون زیارت عاشورا نخون رفت اشکال نداره خدا هست میبینه برم برم اتاقمو مرتب کنم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 آبان 1402 07:41
اینارو گفتم تا هم اون چیزایی که دلم بود خالی بشه هم به اون دکتر شکنجه گر بگم فکر نکن ما دلمون خوشه گریهامون یوتچاشکیه خنده هامون تحویل مردم میدیم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 آبان 1402 07:37
یه بار اومده بود روضه من باهاش قهر کرده بودم دیدم برای امام حسین چه گریه ای کرد اینه شمعدون گذاشته بود هرچی تو اینه شمعدون نگاه کردم دیدم فاطمه عروسمونه زن علی با چادر مقنعه تقریبا ۱۸سالگیش مامان دختر موسی بن جعفر با تعجب چند بار به مامانم و اون اینه نگاه کردم دیدیم نه فاطمه است با چادر مقنعه تو ۱۸سالگی
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 آبان 1402 07:30
بعضی وقتا من داداشام دعوا میشد من با صدای بلند گریه میکردم میمد یه فس منو میزد میگفت ساکت نامحرم صدای گریه تو میشنوه وقتی من عروسی کردم بقال سرکوچمون گفته بود مگه شما خواهر داشتید چادرمو با اینکه مانتو پوشیدم باز میزاشتم میگفت میرم به بابات میگم ها بعد این عوضی ریسی مانتوییش کرده بود و او همچنان میخندید میخدید...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 آبان 1402 07:00
نمیدونم چرا بیشتر از اینکه یاد اباعبدالله کنم باد حضرت زهرا میکنم امام علی میزاشت شب بشه بچه ها رو برمیداشت میبرد سر خاک میگفت یواش گریه کنید استیناتونو بزارید تو دهنتون ما دیگه تو این شهر کسی رو نداریم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 آبان 1402 06:53
بیا بیا این حکومت عن برای خودت ولی میتونی مامانمو بهم برگردونی میتونی حسنم بهم بدی بی بیم داییها و خاله هام پدر بزرگم که تو ۵۳سالگی سکته کرد بعد از بچه هاشو میتونی؟ میتونی برگردونی؟ اونا الان تو آسمون دارن به ما میخندن خوب شمارو تنها گذاشتیم رفتیم مامانم تو تیمارستان وقتی اومد ملاقات گفت مادر عمه ما زینبه مامان داشتی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 آبان 1402 22:59
ریس جمهور تون امروز به تمام شهداتون گفت اشغال هنوز میخواهید ساکت باشید نیروهای مسلح این پول دولت چی بود که غیرتم از شما گرفته
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 آبان 1402 22:44
قبل از دو سه سال پیش مامانم صدام کردزهرا گفتم بله مامان گفت بیا میخوام وصیتناممه مو بخونم جیغ زدم مامان چرا وصیتنامه نوشتی مگه الان وقت مردنه گریه مامانم با خنده گفت عریک پس برای تو نمیخونم تو تحملشو نداری مامان مامان بیا ببین زهرا تحمل خیلی چیزا رو پیدا کرده
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 آبان 1402 22:37
پول من همش باید دست داداش عمارم باشه اون تقسیم کنه به دلار به بقیه
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 آبان 1402 22:05
هر وقت مامانم بچه هاشو میبینه میگه الهی شکر چند ۴تا۵هر تعدادی که دیده رو شکر میکنه مادر مادر مادر تو به من درس صبر دادی درس لبخند تو همش مارو تشویق به درس کردی به حجاب دوست دارم مامان مامانم رفت زن ریسی شد تا به من چشم نداشته باشه اونم با خنده بیار مامانم تو تاریکی نشسته بود هی به دستاش نگاه میکرد چراغ روشن کردم گفتم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 آبان 1402 22:00
دایی عامرم آنقدر تو زندانهای شاه شکنجه شده بود تمام پوست پاشو کنده بودن.دایی به منم یه قرصی دادن از شدت سوزش پام از خواب بیدار میشدم فقط فوت میکردم خستم خسته که چی مثلا که بگی من حکومت بیا این عن مال تو مگه ما بخاطره حکومت حرف زدیم گفتیم اسلام چرا هرجا گفتیم اسلام تو دهنی خوردیم همه بهمون فش دادن مگه بغییر از خوبی از...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 آبان 1402 21:48
نبینم کسی گریه کنه اینا شاد میشن کار روزمرتونو انجام بدید لبخند بزنید بزار پدر اینا رو در بیاریم دیدی همه شهدا دارن میخندن همشون خندون بودن تو جبه ها به قول علی صادقی بخند بخند بخند شهدای هسته ای ما همه لبخند ماشینش اردی بود کثافتا گذاشتن توی موزه ماشینشونو ما برای رضای خدا کار میکنیم با پول کم من از بچگی عیدیامو...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 آبان 1402 21:36
پسر عمم شهید شد اسمش حسن بود مامانم میگه آخرین روز اومد خونمون بچه ها از سر کولش بالا میرفت گفت زندایی دارم میرم حلالم کن مامانم اون موقع من بدنیا نیامده بودم گفت حیف که دختر ندارم والا بهت میدادم نمیزاشتم بری الان چطوری بهت بگم نرو رفت جبه صدا اومد که جنگ تموم شد همه دارن برمیگردن مجاهدین خلق حمله میکنند .حسن منم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 آبان 1402 17:56
اگر مسجد یا امام زاده یا حرم جا نبود همتون برید خونه یه نفر خونهاتونو اجاره بدید بعد با هم حساب کنید ولی خوب حرم بهتره
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 آبان 1402 17:48
من که همه چیو گفتم بزار بگم پدر بزرگ من وکیل آیت الله مرعشی نجفی بود خونشون اجاره ای تو یه منطقه ی پایین قم پدر بزرگم اعتقاد داشت مالش مال امام زمان و از اون پایین تر هم هست اونا به پول مستحق ترن به خانوادش زیاد نمیداد بشری دختر ۱۲ساله که خالم باشه شهید چادرش چادر دختر مرده محله بود چادره سبز پدر بزرگم میگفت زمان...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 آبان 1402 17:19
داییم که تفگ داشت زمان جنگ رفت تا از ناموس دفاع کنه کمرش ترکش خورد و نتونستن بیارن بیرون گذشت یدعه گفت آخ کمرم سرطان گرفت حالا رفته دکتر چون پول نداشت خرج درمانش کنه گفتن باید ثابت کنی از ترکشه تا بنیاد شهید قبولت کنه خوب شد بی بیم اون موقع مرده بود و الا یه داغ دیگه میدید جمهوری اسلامی یکیدیگشو ازش میگرفت حتی جانباز...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 آبان 1402 16:30
مگه خدا ما چی خواستیم اون شاه که فساد میکرد آدم میکشت دزدی میکرد خواستیم یکی بهتر بیاد این دفعه گفت نهضت سواد آموزی اره اره اره ما هممون بی سوادیم بیسواد کامل همه دیونه آیم همه خلیم بچه هامون دادیم رفت ولی ما برای اسلام بچه هامون دادیم ۵۰۰هزار شهید سالانه ۱۲هزار مرد توی خودروهایی که خامنه ای توش سهام داره کشته میشن...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 آبان 1402 16:08
یه نسخه برای هر بیمار اعصاب صبح شب الانزاپین ۵ روزی سه عدد لیتیم روزی نصفی رها کین ۵۰۰ عالیه اگر کفایت نکرد الانزاپین ظهرم بخور
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 آبان 1402 16:00
تو زندان توی سلول انفرادی بودم تخت بود آدم نبود یکدفعه دیدم یه افسرده رو آوردن کنارم گذاشتن منم شروع کردم باهاش حرف زدن مفاتیح جنان پاره یه جا افتاده بود نشستم خواندن دیدم زنرو سریع بردن.یه سفره افتاده بود یه گوشه برداشتم غذا خوردم گفتم یه کتاب بدید بخونم گفتند کتاب چی کار میخوای یه کتاب دو برگه ای شعر سهراب سپهری رو...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 آبان 1402 15:36
جالب هیچ کی اون موقع به من نگفت تو زنی؟ یعنی احمق تر از اینام هست خیلی سخت بود بگی آره عزیزم تو زنی بیا برو قسمت زنانه
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 آبان 1402 15:34
وقتی انداختنم زندان قاضیه به مامانم گفته بود اونو شیش ماه به زنجیر میبندید بعضی از زنها پیدا شدن میخوان آشوب کنند تو حرم من بدبخت خاک کف پای بی بی معصومم حالا خود خودامش گفته بود رات نمیدم برو تو مردونه تو زندان گفتم مگه نمیگید من مردم باشه من مردم منم نماز بدون روسری خواندم دیگه اینا پاره شدن فرستادم تیمارستان گریه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 آبان 1402 15:06
نگفت دانشگاه خمینی گفت نهضت سواد اموزی بی سوادا به جمهوری اسلامی به عمر رای دادی؟ اینو بهمون گفت خدایا جوابشو بده ما شیعه ها از دست فساد دزدی شاه خسته شده بودیم این اومد کلاه گذاشت رو سرمون اکر واقعا همچین منظوری داشته بسوزونش حسابی مردم بچه هاشونو شهید شدن عزیزای دلشون داییاهام وخاله هام 21 58 شهید شدن فردا انقلاب...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 آبان 1402 14:25
کجا گفته پیغمبر و امیرالمومنین تو خونه شب میخوابیدن به جاش همش فرمودند تو مسجد بودند تازه بحث علمی هم میکردند حتی تو حیاطش میخوابید مینشستن حرف میزدن تو مسجد بودن برای همین گفتم ۴تازن نمیشه قرآن گفته اما پیغمبر نکردن لقد کان فی رسول الله اسوه حسنه برید خونه امیرالمومنین تو کوفه ببینید یک اتاق ۱۲متریه باشه اجاره بده...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 آبان 1402 13:16
مدرسه ها چرا باید بسته بشه همه باید دراشون باز باشه درس حوزه کار حفظ قرانم یادتون نره خونتون اجاره بدید برید خونه درست کنید به دیگران پول بدید تا خونه بخرن
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 آبان 1402 13:11
همکمک کن خونه بخرم هم خونه بساز