وصیت به پسرم

سلام عزیز دلم نمیدونم کی بزرگ میشی و وبلاگ منو میخونی ولی میخوام از تجاربم بهت بگم

وصیت به پسرم

سلام عزیز دلم نمیدونم کی بزرگ میشی و وبلاگ منو میخونی ولی میخوام از تجاربم بهت بگم

زندگی بهتر

پسرم

هرسویی رو نگاه کردم تنفر بود که موج میزد من نه دیگران نسبت به هم

مثلا حتی بعضی از داداشای من میبینی من کار ندارم بهم کسی کار نداد حتی در حد خودم حتی در سطح پایین حتی کاراموزی حتی مجانی 

تو یه پولی به خواهرت بده . میگن نه تو باید بگی

منم رفتم فلافلی گفتم اقا یه ساندویچ مجانی میدی گشنمه اونم گفت نه مشتری حساب کرد حالا یه ساندویچ مجانی بهم میدادی رومو زمین نمینداختی چی میشد؟

حتمی باید ازتون گدایی کنیم؟ تازه بدشونم اومد اقایون بهم گفتن دیونه

هر کی که میتونه برادر پدر  کارفرما دوست اشنا فامیل

نمیخواد صدقه بدی  قران فرمود حق السایل و المحروم مال خودشونه این پوله بده بهشون روزی خودشونه اومده تو پولای تو


بعد که افتادم تیمارستان همین داداشام زدن تو سرشون گفتن زهرا رو بردن بکشن همشون گریه

4 تا قرص قلب هر روز  هیچ وقت از یاد نبرید اونم قرص تپش

حتمی باید پای خون وسط بیاد


با هم مهربون باشید جای دوری نمیره بخدا از مهربونی بیشتر نفع میکنید این وعده خداست



اقا اصلا بیا حرف بزنیم مگه بحث سر نفع نیست خدا گفته هر کی با محبت تره نفع بیشتری هم تو دنیا هم در اخرت میبره

قانع شدید پس مهربون باشید دلسوز باشید


ماکه با هم دعوا نداریم شمام مثل برادرام ولی برادرام همشون بخاطره من گریه کردن زدن تو سرشون

ولی تو هم برادرم بخدا خوبی وعده خداشت که بهتر زندگی میکنه مگه تو دنبال زندگی بهتر نیستی دنبال برکت تو اموالت نیستی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد