وصیت به پسرم

سلام عزیز دلم نمیدونم کی بزرگ میشی و وبلاگ منو میخونی ولی میخوام از تجاربم بهت بگم

وصیت به پسرم

سلام عزیز دلم نمیدونم کی بزرگ میشی و وبلاگ منو میخونی ولی میخوام از تجاربم بهت بگم

حلال نمیکنم

فرض کن اب دهنم جاری بود دهنم پر از حباب بود دستام خشک شده بود خودم خشک شده بودم  مینشستم با بچه های اونجا میگفتم فقط خدا  امام زمان ارواحنا فداه با هم بحث اعتقادی میکردیم 

بخدا کدومتون تو ساواک اینجوری بودید یک ماه چون من به قیامت اعتقاد دارم 


بخدا اگر بهم ریسپریدون و قرص قلب نمیدادند با اون قرصه فقط  با الانزاپین میدادند تیمارستان رو یک انگشتم میچرخوندم

همه رو عالم میکردم هم معنوی هم کار هم علمی بدون هیچ منتی چون وظیفمه بعدش بهشون میگفتم بیا اینم دیونه هایی که میگفتید دیونن


دکتر عوضی وقتی دید من گچ شدم گفت چیشد تو که اولا شاد بودی میخدیدی

رررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررریدم بهت دکتر تقلبی همشون گه  و بیشرف

یه زنه بود جیش میکرد اقا انقدر مصخرش میکردند کم مونده بود که بزننش همش اتاق در بسته. کلی برق وصل کردن اصلا دفتر سیاه داشتن

ابجی گلم منو مجسمه کرده بودند به منم اجازه نمیدادند والا خودم اموزشت میدادم قرصاتم باید تنظیم میشد نه قرص گشاد کننده عروق بدن بعد جیش نکنی

همونجا چند دفعه گفتم شک برای قبل ازجنگ جهانی دوم وقتی الانزاپین اومده کسی رو شک نمیبرن

الانزاپین یه داروی عجیب خوب هست من ازش چیزهایی دیدم


من چند تا روانپزشک داشتم بهشون گفتم الانزاپین بدید به بد ترین افراد دادن همه دو الا سه روز یک ادم کاملا طبیعی شدن


خاک تو سرتون من از همتون پزشک تر بودم با کمک اذیت های شما 


حلالتون نمیکنم همتونو

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد