فرض کن این بیشعورها نوه ملکه انگلستان انداخته بودند تیمارستان
بهش شک هم زده بودند آنقدر زده بودند منو یادش نمیمد خواستگار من بود
یه چیزی برات تعریف کنم میمیری از گریه این وقتی اومد خواستگاری من هیچی نمیخورد من میگفتم غذا بخور اونجا یه دختره بود به نام نگین چشاش ابی آخه خواستگارم عاشق چشمام بود اولین بار خواستگارم حالش بد شد منو دید وقتی چشامو دید با حرف زدن مو این نگین که فکر کنم ارتشی بود این خواستگار از پشت نرده ها فقط میگفت غذا بیار برای من بعدشم جلو خودش غذاشو میخورد.حالا فرض کن اینا همش جلو چشمای منه.نگاه کن زهرا غذا خور شدم ولی دیگه منو یادش نمیمد بعضی وقتا بیسکوییت دستم میدم میرفتم به نگین میدادم میگفتم میشه بدی بهش گررررررررییییییییه میگفت بگم کی داده میگفتم بگو خودت دادی.بعضی وقتا نگین میگفت احتیاج نداره خودش وا میکرد میخورد .من له شدم دیگه چی میخوان از جونم
بمیرم برات تو چقدر مظلومی
باباتونو در میاره غزه تازه اولشه
ولی مردم ایران اون خوباشون یا مردم غزه چه گناهی کردند اونام دارن میسوزنو میسازن
اون ۴تارو زندانی کن
اصلا اینا خواستن ایران غزه از بین بره نمیدونم ارتشه سپاه وزارت اطلاعات نمیدونم کیه