وصیت به پسرم

سلام عزیز دلم نمیدونم کی بزرگ میشی و وبلاگ منو میخونی ولی میخوام از تجاربم بهت بگم

وصیت به پسرم

سلام عزیز دلم نمیدونم کی بزرگ میشی و وبلاگ منو میخونی ولی میخوام از تجاربم بهت بگم

ریس جمهور تون امروز به تمام شهداتون گفت اشغال

هنوز میخواهید ساکت باشید نیروهای مسلح

این پول دولت چی بود که غیرتم از شما گرفته

قبل از دو سه سال پیش مامانم صدام کردزهرا

گفتم بله مامان

گفت بیا می‌خوام وصیتناممه مو بخونم

جیغ زدم مامان چرا وصیتنامه نوشتی 

مگه الان وقت مردنه گریه

مامانم با خنده گفت عریک پس برای تو نمی‌خونم تو تحملشو نداری

مامان 

مامان 

بیا ببین زهرا تحمل خیلی چیزا رو پیدا کرده

پول من همش باید دست داداش عمارم باشه اون تقسیم کنه به دلار به بقیه 

هر وقت مامانم بچه هاشو میبینه میگه الهی شکر چند ۴تا۵هر تعدادی که دیده رو شکر می‌کنه

مادر 

مادر

مادر

تو به من درس صبر دادی

درس لبخند 

تو همش مارو تشویق به درس کردی

به حجاب 

دوست دارم مامان

مامانم رفت زن ریسی شد تا به من چشم نداشته باشه اونم با خنده

بیار مامانم تو تاریکی نشسته بود هی به دستاش نگاه میکرد چراغ روشن کردم گفتم چرا تو سیاهی نشستی دیدم هیچی نمیگه گفتم مامان می‌برمت همه جا میگردونمت گواهیناممو بگیرم فقط به من نگاه میکرد با یک نگاه یاس مامانمم شهید کردن اول ابروشو بردن بعدشم شهیدش کردن

اینم از ریسی ریس جمهور منتخب مردم



آقا ما می‌خوایم یه خونه شما کار نداشته باشید اسلام پیاده بشه نمیشه

دیگه یه خونه اسلامی هم نداریم

مامانم شیر زن بود 

خالمم شیر زنه ماهاروعین بچه هاش دوست داره


دایی عامرم آنقدر تو زندانهای شاه شکنجه شده بود تمام پوست پاشو کنده بودن.دایی به منم یه قرصی دادن از شدت سوزش پام از خواب بیدار میشدم فقط فوت میکردم 

خستم

خسته

که چی مثلا که بگی من حکومت بیا این عن مال تو مگه ما بخاطره حکومت حرف زدیم گفتیم اسلام

چرا هرجا گفتیم اسلام تو دهنی خوردیم

همه بهمون فش دادن

مگه بغییر از خوبی از اسلام مقلدین اسلام چیزی دیده بودید

می‌رفت فکر کنم کارگری در کنار حوزش و نماز جماعتش یه فلوکس واگن خریده بود با  همون رفتن