وصیت به پسرم

سلام عزیز دلم نمیدونم کی بزرگ میشی و وبلاگ منو میخونی ولی میخوام از تجاربم بهت بگم

وصیت به پسرم

سلام عزیز دلم نمیدونم کی بزرگ میشی و وبلاگ منو میخونی ولی میخوام از تجاربم بهت بگم

مگه خدا ما چی خواستیم

اون شاه که فساد میکرد آدم میکشت دزدی میکرد

خواستیم یکی بهتر بیاد این دفعه گفت نهضت سواد آموزی

اره

اره

اره

ما هممون بی سوادیم بیسواد کامل همه دیونه آیم همه خلیم

بچه هامون دادیم رفت

ولی ما برای اسلام بچه هامون دادیم

۵۰۰هزار شهید 

سالانه ۱۲هزار مرد توی خودروهایی که خامنه ای توش سهام داره کشته میشن

اره ما خلیم

هرکس همچین تشخیصی به من داده درست گفته 

من خلم والا بی بیمون تو خاک نبود الان

بهش میگفتم بیبی ببین رو قبر بچه هات دارن مینویسند شهید اسلام

اینو با موسیقی از کرخه تا راین گوش بدید حس منو درک میکنید

یه نسخه برای هر بیمار اعصاب 

صبح شب الانزاپین ۵ روزی سه عدد لیتیم

روزی نصفی رها کین ۵۰۰

عالیه

اگر کفایت نکرد الانزاپین ظهرم بخور 

تو زندان توی سلول انفرادی بودم تخت بود آدم نبود یکدفعه دیدم یه افسرده رو آوردن کنارم گذاشتن منم شروع کردم باهاش حرف زدن مفاتیح جنان پاره یه جا افتاده بود نشستم خواندن دیدم زنرو سریع بردن.یه سفره افتاده بود یه گوشه برداشتم غذا خوردم گفتم یه کتاب بدید بخونم گفتند کتاب چی کار میخوای یه کتاب دو برگه ای شعر سهراب سپهری رو به من دادن که عکسش فقط یه سر بود بدون بدنش من بازم خواندم خندیدم گفت چرا میخندی گفتم همینجوری 

از خنده کردن بدبختا متنفرن بچه ها تا میتونید بخندید 

میگن طرف هیچی نداری ولی باز می‌خنده متنفرن از خنده


آنقدر میخندم تا ک.....پاره بشه خخخخخخخخخ

تیمارستان هم که بردن روزی سه تا ریسپریدون ۴با قرص قلب۴/۵تا دیگه من حتی نمی‌تونستم آب دهنمو نگه دارم

آخ آخ مخصوصا گفتم بیایید برنامه نویسی طراحی بتون یاد بدم

بهم گفت چی شد اولا می‌خندید خدا لعنتشون کنه

جالب هیچ کی اون موقع به من نگفت تو زنی؟

یعنی احمق تر از اینام هست

خیلی سخت بود بگی آره عزیزم تو زنی بیا برو قسمت زنانه

وقتی انداختنم زندان قاضیه به مامانم گفته بود اونو شیش ماه به زنجیر میبندید بعضی از زنها پیدا شدن می‌خوان آشوب کنند  تو حرم من بدبخت خاک کف پای بی بی معصومم حالا خود خودامش گفته بود رات نمی‌دم برو تو مردونه تو زندان گفتم مگه نمیگید من مردم باشه من مردم  منم نماز بدون روسری خواندم

دیگه اینا پاره شدن فرستادم تیمارستان گریه کردم گفتم تیمارستان جای من نیست من زنم می‌دونم زنم شماها هی منو سوق دادید دو تا شک زدن بعدشم آزاد شدم


ببین قاضی که اون حرف زدی خار مادر خودت می‌خوان دین نباشه خدام می‌خوان دین نباشه همشون وزارت اطلاعاتی نه من بدبخت