وصیت به پسرم

سلام عزیز دلم نمیدونم کی بزرگ میشی و وبلاگ منو میخونی ولی میخوام از تجاربم بهت بگم

وصیت به پسرم

سلام عزیز دلم نمیدونم کی بزرگ میشی و وبلاگ منو میخونی ولی میخوام از تجاربم بهت بگم

بچه ها تو رو خدا یواش گریه کنید ما تو این کشور کسی رو نداریم

آروم

حالا منو برده بودن خدا خدا میکردم معتادم نکنند گچم کردن

ولی من ملکه رو دوست دارم

آرزوس بود بره بهشت کنار موسی بن جعفر باشن

بخاطره ملکه اومدم بیرون 

حس میکنم خیلی مظلومی

اون میاد جرش میده

این میاد جرش میده

بدبخت خودشم نمیدونه چه دینی داره

ولی الان شیعه اثنی عشری هستند حضرت موسی و عیسی هم قبول دارن

اگر میزاشتن چادر می‌پوشیدند 

دکتر ظهیری دینی پسر من مال حسن نه ویلیام

اینو به تو گفتن به من بگی تا بگن اینام یهودین

و الا اصلا نمیشه

آقا یه تحقیق کردن بعد پژوهشگرانی گفتند شهید شدن

چقدر مارمولکن

تازه اینم حیوان بود نه انسان

چقدر بیشرفید 

آدم نمیتونه دو تا بابا داشته باشه

کو جلو چشمم این کار بکن

میگن ها شهید شدن

دیوث دروغگوها بیچاره دکتر من 

این بدبخت چرا وارد بازی کردید 


جمهوری اسلامی یعنی یه روز مردم گفتن یهودی یهودی بشه

یا به اون فقیهش رای بدن مثل عمر 

به مصخره تمرین طرحام هدیه میدن حالا شاید اونا بیگناه باشن اینا عوضین هم جشنواره خوارزمی هم دعوت کردنشون تو نمایشگاه

من ترمز هوایی ساختم کسی بهم رنگم نزد بعد دختر یه سوزن گذاشته حرکت می‌کنه یون مثبت پخش می‌کنه دعوت شده بود

اصلا تا اینو گفت چشام پر از اشک شد یعنی طرح من کمتر بود رفتم بگیرمش دیدم تو نایلون سیاه گذاشتن کنار سطل اشغال گفتن بیا بگیر 



یعنی حتی منطقه باهاشونه

ما اندازه انگشتان دستیم